اشعار غمگین و زیبا تقدیم به عشقم

*شب ها که بی تو پلک غزل بسته می شود*

*از لحظه های بی تو دلم خسته می شود*

*باور نمی کند دل مغرور و ساکتم*

*هر لحظه بیشتر به تو وابسته می شود*

ZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZ

*آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار*

*تا که تنهایی ات از دیدن آن ، جا بخورد*

*و بداند که دل من با توست ، در همین یک قدمی!*

ZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZ

گاهی گمان نمیکنی و میشود

گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود

گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است

گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود

گاهی گدای گدایی و بخت نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود…

ZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZ

می نویسم خاطرات با اشک و آه

در شبی غمگین و تاریک وسیاه

می نویسم خاطرات از روی درد

تا بدانی دوریت با من چه کرد

ZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZ

شنیدی که دلم گفت بمان ایست ، نرو

به خدا وقت خداحافظی ات نیست ، نرو

نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست

گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست ،نرو

ZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZ

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم

تو پری باشی و تا آنسوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود ، چرا از تو شکایت بکنم ؟!
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم ؟

شاید اینگونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده ی اسم خوش شاعر باشم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ی ایمان به تو کافر باشم

دردم این است که باید پس از این قسمتها
سالها منتظر قسمت آخر باشم

ZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZZ